فرشته مامان و ناخداى کشتى

منتظرتم عزیز مامان

بابایی من .....

نی نی : به بچه های مهدمون میگم بابا یی من  شیره  بچه ها : یعنی اگر ما بیاییم خونه تون بابایی تو ما رو نمی خوره ؟؟؟؟ امروز قراره بابایی از مسافرت بیاد من و مامانی منتظرشیم 
27 شهريور 1393

کمی تا قسمتی ابری

  دوست داشتم  گاهی مثل یه حلزون برم تو خونه خودم لای برگهای سبز جنگل زندگی و  و تا مدتها به خواب عمیق برم و   باران ببارد و ببارد و همه غصه ها و ناراحتی های تمام حیوانات جنگل رو با خودش ببره و به دریا بریزه و دیگه همه خوشحال وشاداب باشند و  زمانی از خواب بیدار میشم و سرم رو از توی لاکم میا رم بیرون اسمان زندگی ام رنگین کمانی  شده باشه  گاهی هم دوست داشتم مثل  بنر همون سنجاب کوچولوى دوران کودکى ام یه لونه  کوچولو توی دل یه درخت سرو  مهربون  بلند بالا    داشته باشم و باران ببارد و ببارد .  و من هم گاه گدارى بىام پشت پنجره لونه ام بارش بارون رو نگاه کنم و از اون بالا ...
27 شهريور 1393

لاپراسکوپی

چشام که باز کردم عملم دیگه تموم شده بود با کمک یه خانم بهیار که لهجه شمالی هم داشت از تخت بلند شدم سرم خیلی گیج می رفت به زور روی صندلی نشستم یه حالتی بین خواب و بیداری داشتم و هر بار  با صدای ناله خانمی که روی صندلی کناری من نشسته بود  چرتم پاره می شد . با وجود گرمی هوا احساس سردی می کردم  نمی تونستم راحت بنشینم یک ساعت که گذشت دیگه مرخص شدم و با ماشین سمت خونه به راه افتادیم . همیشه در مقابل نور خورشید خود رو کامل می پوشاندم تا پوستم نسوزه  اما  این دفعه با تمام وجود از تابشش لذت می بردم احساس سرما داشتم و خوابم می برد با اینکه تابستان بود و دمای هوا به 39 درجه می رسید . تا حالا تجربه عمل نداشتم . شکمم برای لاپراسک...
13 شهريور 1393

اولین بار موسسه نوید

 من به واسطه تحقیق خودم و سفارش یکی از دوستان خوش قلب و مهربانم با دکتر صاحب کشاف آشنا شدم . اولین بار که وارد مطب دکتر  شدم یه حس خاصی داشتم یه حسی مثل وارد شدن به خونه یه دوست یا یه فامیل یا یه آشنا . روز اول برای تشکیل پرونده هم شناسنامه من وهم شناسنامه همسرم رو خواستند و برامون تشکیل پرونده دادند . همون روز هم برای من و همسری کلی آزمایش و چکاب و سو نو گرافی نوشتند . برای افرادی که اولین بار وارد این موسسه می شوند یه خورده بالا و پایین رفتن از طبقات سخته . همه کارهامون رو روز اول انجام دادیم فقط اینکه تو باید جیبت کاملا پر باشه که خدایی نکرده کم نیاری . به هر حال اون روز تموم شد و قرار شد که من برای تکمیل پرونده سو نو گرافی دکتر...
12 شهريور 1393

توکل به خدا

و من یتوکل علی الله فهو حسبه  همیشه خیالم ازت راحته  هیچوقت تا حالا ازت ناامید نشدم . مگه میشه ادم دستش بزار تو دست یه قدرت لایتناهی و ناامید بشه  خدایا سلام  بازم منم . امدم ازت بخواهم . دعا کنم تا فرشته زندگی منم زمینی بشه . 
12 شهريور 1393
1